آن مرد دوست دختر محبوب خود را روی عکس سکسی کس وکیر موتورسیکلت گذاشت و از روستا پیاده شد. با ورود به جنگل متراکم ، موتور سیکلت را ترک کرده و پیاده راه افتادند. پس از عمق کافی در جنگل ، پسر مستقیماً به دوست دختر خود اعتراف كرد كه واقعاً او را می خواهد. از آنجا که هیچ کس در آنجا نبود ، عوضی فهمید که اگر اکنون او را به او ندهند ، به احتمال زیاد او را به زور با خود می برد. دختر که نمی خواست روز خود را خراب کند ، هنوز هم با ابراز همدردی به او پاسخ می داد ، به همین دلیل خیلی زود پسر را روی یک لباس بزرگ که روی چمن های سبز گذاشته بود ، اذیت کرد. در پایان ، آن مرد به درستی خروس خود را استمناء کرد و با احساس پیروزی ، تقدیر را به دهان دختر انداخت.