اسپانیایی شکننده صبح روز خوبی نداشت: دوست پسر در راه خروج از خانه خائن با زن دیگری در رختخواب بود ، زن فقیر سرقت شد و سپس مینی بوس تقریباً پنجه او را شکست. یک احمق متعجب در پیاده عكس كير وكوس رو در وسط پارکینگ سوپر مارکت نشسته بود ، جایی که کمپانی شاد هنوز پارک نکرده بود. سبزه ریز تقریباً زوزه کشید و روح خود را به پسرانی که از ماشین فرار کرده بودند ، ریخت. مرد ساده و دلپذیر و ساده لوحانه پاسخ صادقانه به سؤالات داد و وقتی شنید که پیشنهاد دارد آنها را در ازای استریپتیس به شهر ببرد ، کمی آرام شد. در اتومبیل ، مشكل دوباره شروع به تعقیب نوزاد كرد - دختر كوچكی كه در صندلی جلو نشسته بود ، دوست خود را ترغیب كرد كه به مسافر پیچ قرمز نشان دهد. وقتی عضو ظاهر شد ، بیدمشک ولگرد وقت نداشت که به موقع دهان خود را ببندد و همین امر باعث شد که سر پیستون عشق در جاده مستقیم به حنجره او بیفتد.