یک اشتیاق داغ و سوزناک این زن و شوهر جذاب را مستقیماً در مطب پوشانده بود. او رفت تا بازیابی اسنادی را که برای امضا آورده بود ، بازیابی کند ، ساعتی قبل آن را آورد ، و او که کاملاً از کار یکنواخت خسته شده بود ، با همان نگاه غیورانه در آنجا نشست. اما ، به طور غیر منتظره ای عمیق ، برش از لباس اغوا کننده او توجه او را به خود جلب کرد ، و هنگامی که گالری کیر وکس او به سمت برگشتن برگردد ، چشمانش به الاغ خوشمزه او افتاد ، دستانش شروع به زدن به نیمکره های جذاب الاستیک کرد. او شروع کرد ، اما بدون چرخش متوقف شد و حتی کمی به جلو خم شد. پشت ، انگار پیچ خورده ، با الاغ خود که محکم با یک پارچه ابریشمی لباس پوشانده شده ، روی انگشتانش نشسته است. هرکدام از شهوتها چشمک به چشم می زد و آنها ، با پارگی لباس یکدیگر ، در آغوش خشمگین بافته می شدند. این زن جذاب که در مقابل او زانو زده بود ، هنوز هم سعی داشت دیک سنگی سخت گیرش را مک کند ، اما دستان قوی او را بالا برد ، او را با سرطان روی میز گذاشت و با یک حرکت قوی به پرتگاه فعلی گربه های گرسنه نفوذ کرد. به کف و تکیه دادن به پشت ، او ادامه داد: گربه بیدمشک صورتی خود را لعنتی تا زمانی که شروع به پایان یافت بی رحمانه ، دندان های خود را در دست گرفت و دهانش را با صدای بلند فریاد زد.