چیزی بی ادب ، بسیار ترسناک و کمی دیوانه در یک زیرزمین عمیق با دیوارهای ساکت اتفاق می افتد. موهای قهوه ای منحرف رایلی بر این زوج حاکم است و آنها را تحقیر می کند و او را مورد آزار و اذیت قرار می دهد ، اوه آن بچه های فقیر نمی توانند در مقابل خانه لاتکس خشمگین با شلاق در دست خود بایستند. من نمی توانم ، از آنجا که همسر کلر در غرفه نشسته است ، گره خورده است و فقط سرش بیرون می آید و به خانه ای چوبی می رود ، و شوهرش کایل به اسب سوار می شود که روی این غرفه بسیار بلند قلاب می زند. به طور خاص تر ، آنها قادر به ایجاد چین نخواهند بود - گلو توسط یک توپ پلاستیکی با تسمه ها اشغال می شود ، عضو به یک سازه گره خورده است که وقتی بدن را از هر جهتی خم می کنید ، مزرعه را به سقف می کشید و در اینجا ناگزیر می خواهید از درد دل بکشید. یک زن مو قهوه ای بلوز ، با شلاق به تیغه خوش اخلاق برخورد می کند ، اما درک یک پسر برای آن دشوار است که چرا غیرقابل تحمل درد است - از برجستگی ها یا از دسته دسته لباس-گیره های روی غده های شما از پایین چکمه یا شاید خم شدن كير كون در لبه حلقه و توپ های عشق؟ برای تسکین تنش از پایان مرد ، رایلی به کلارا اجازه می دهد تا با معشوق خود رابطه جنسی برقرار کند ، اما این کار را فقط تحت هدایت حساس و مشغول او انجام می دهد.