چقدر شیرین ، چقدر گاهی اوقات در خواب اتفاق می افتد ، چگونه گاهی اوقات کسی نمی خواهد بیدار شود ... و چگونه شخص می خواهد ، بیدار شود تا دنیای شگفت انگیز رویاها هنوز در واقعیت وجود داشته باشد ... اما هنوز ، گاهی اوقات خوابها اغلب اعمال می شود. و به همین ترتیب با زیبایی بی نظیر خفته در یک بلوز صورتی اتفاق افتاد ، که به شکلی جذاب روی تختش می خوابید و راحتی خود را با بدن لاغر و لاغر محکم می کرد. دوست پسرش ، همان شاگردش ، دیر وقت از کلاس برگشت و با دیدن چنین صحنه غیرمترقبه ، تصمیم گرفت کودک را از خواب بیدار نکند ، بلکه به سادگی او را نوازش می کند و از سینه های زیبا ، معده صاف و بیدمشک صاف و موهایش لذت می برد. او به آرامی سعی در ایجاد مزاحمت و قطع نکردن رویاهای جادویی نکرد ، او با اشتیاق به هلو خوش طعم مشاعره های دختر رسید ، با زبان دوست داشتنی خود را از طریق چین های دلپذیر عبور داد ، هنوز هم خفته از گودال های معطر. او تمام تلاش خود را کرد تا از ظاهر خیره کننده بدن لذت ببرد. کودک خوابهایی را دید ، به زیبایی و زیبایی او باورنکردنی بود که در آن به او لذت های فرازمینی داده عکس کونوکوس می شد و هرچه بیشتر هیجان زده می شد ، به تدریج از دنیای توهمات به واقعیت بازگشت. او چقدر خوشبخت بود که به همراه بقایای خواب ، احساسات شگفت انگیز از نفوذ در سینه های خود را با یک خروس چربی داغ از دست نداد ، که مرد جوان او ، قادر به تحمل و تحمل نبود ، عادت داشت تا شهوت غیر قابل مقاومت خود را از بین ببرد و آرزوهای شهوت انگیز او را برآورده کند. به عنوان پاداش ، او با جهش ناخوشایند به او سوار شد و جذابیت های آغوش رویای خود را گسترش داد.