ایگور و آنیا در باران ریخته بر روی خاکریز ایستاده اند. آنها سرگرم کننده بودند - عاشقان خیس شدند ، اما این مانع از احساس آنها مانند خوشبخت ترین افراد جهان نشد. یک زوج در حال گذر آنها را زیر یک چتر فراخوانی کردند و آنها با چهار نفر از آنها در کنار خاکریز پیاده رفتند. آرتم و آلا در همان نزدیکی زندگی می کردند و از ایگور و آنیا خواستند که برای خشک کردن آنها وارد کشور شوند. چهار جوان وارد اتاق شدند و نشستند. اولین کسی که نمی توانست در برابر ایگور مقاومت کند - پیراهن آنچا خیس بود و به سینه دختر چسبیده بود که نوک سینه ها را نشان می داد - آنیا اساساً سینه بند نبود. نزدیکی بدن این دختر برای ایگور یک آزمایش بیش از حد جدی بود و او نتوانست آن را تحمل کند. او تی شرت دوست دختر خود را درآورد و شروع به بوسیدن او کرد. با دیدن آنچه اتفاق می افتد ، آرتم و آلا هیجان زده شدند. عاشقان دریغ نکردند و خیلی زود آرتم سینه اشتیاق او را نوازش داد. دخترها به هم نگاه می کردند و لبخندی به هم می زدند کیرتوکون باحال - چنین آزمایش خودجوش آنها را خوشحال کرد. آنها با عصبانیت شلوار جین پسرشان را برداشته و شروع به نوازش دادن اعضای معشوق خود کردند. ناله های اکراه اتاق را پر کرد. اما خیلی زود رابطه جنسی دهانی جوان را اذیت کرد. اولی نتوانست آرتیوم را تحمل کند - او خدا را به دقت روی تخت گذاشت و با دقت وارد جناح هیجان زده و مرطوب دختر شد. آلا چشمانش را بست و دستانش را روی تختخواب بست - او از این واقعیت که یکی از اعضای ایگور در همان نزدیکی ایستاده بود ، بسیار هیجان زده بود و آنجو را مسحور می کرد. با دیدن چهره سعادتمند رفیق خود ، آنچکا نیز روی تخت دراز کشید و همزمان خواستار ایگور شد. او دریغ نکرد - در عرض یک ثانیه ، پیچ او در گربه دوست دخترش بود. دستگیری جمعی شروع شد. مردان با عصبانیت کار می کردند و گهگاهی به یکدیگر نگاه می کردند - هیچ کس نمی خواست به پشت نگاه کند. دختران نیز با بازی پیوند خورده اند - با میل خود پشت خود را می کوبید ، می لرزید و به عشق خود نگاه می کنید. تخت تکان خورد ، اما معشوق اهمیتی نداد - این روند به سرعت شتاب گرفت. دخترها تنش کردند و چشمانشان را بستند - به نظر می رسد که این موضوع راهی فینال شده است. بچه ها سریعتر کار کردند ، چکش های جک آنها با تمام ظرفیت کار می کنند. آلا نتوانست اول بایستد - با خشونت تمام شد ، پرید و شروع به مکیدن خروس آرتم کرد. این دوام نیاورد - پس از چند لحظه ، او با جنجال بی سر و صدای جیغ پایان داد. به نظر می رسید فریاد زوج دیگری را نشانه می گیرد - آنچکا تصمیم گرفت تا در کنار دوستش باشد. او در آنجا دراز کشید و دهان خود را باز کرد ، با خواستگاری به ایگور نگاه کرد. آن مرد پیچ و مهره را گرفت و با خشونت شروع کرد و با شور و هیجان به دختر نگاه کرد. آلا و آرتم به تماشای آنچه اتفاق می افتد ، اجساد یکدیگر را نوازش می کردند و لبخند می زدند. این روند به زودی پایان یافت - جریانی از اسپرم در دهان آنهکا ریخت و آنقدر سخت شد که دختر تقریباً خفه شد.