مدتهاست که هیچ کس در ساختمان وجود ندارد - بیل امروز خیلی دیر شده است. با اتمام کار ، او به سمت خروجی رفت. رئیس اداره با قدم زدن در دفتر اصلی ، از تعجب متوجه کریستینا در تمرین می شود. باید بگویم ، دختر ظاهر کار را حس کرد - موهای زائد با سینه چهارم هرگز مردان را بی تفاوت نمی گذارد. بیل خود را بهانه کرد و به سمت در رفت ، اما کریستین او را صدا کرد. در حال چرخش ، مرد از دیدن اینکه سینه های این دختر از بدن او افتاده است ، تعجب کرد و او با انگشت خود را به سمت خودش صدا کرد. حتی یک قدیس هم نمی تواند در اینجا مقاومت کند - بیل کیف های خود را روی میز کسی گذاشت و به آرامی به سمت خانم رفت. کریستینا به زور چشمان کارمندان را لمس کرد و بدن او را لمس کرد. این بیل شد - او از پشت به دختر رفت و هنگام بوسیدن گردن ، او را نوازش کرد. این چندان دوام نیاورد - کریستینا سریع زانو زد ، شلوار همکارش را درآورد و خروس را بین سینه هایش فشار داد. آن مرد منتظر تماس نبود - دستگاه وی در این حفره شیرین جابجا شد. کریستینا سرش را کج کرد و چون پیچ از زیر شکاف خارج شد ، سرش در دهان دختر بود. بیل واقعا آنچه را که اتفاق می افتد را دوست داشت ، اما او قبلاً می خواست برای تهیه دسر برود. او دختر را برداشت و شروع به بوسیدن کرد و به تدریج لباس خود را از بین برد. وقتی کریستینا در جورابهایش تنها ماند ، معشوقه او را به سمت میز چرخانید و دوباره مستقر شد. با ورود به دختر ، او بزرگ شد - این لذت آسمانی بود. به نظر می رسید کارمند تازه استخدام شده از مغازه خوشش می آید - او به نوبه خود به سمت مرد رفت و به او نگاه کرد و کمی ناله کرد. بیل کریستینا با اعتماد به نفس و با صراحت عمل کرد - بدنهای گرم آنها در آغوش در هم تنیده و دستانشان کاغذهای تجاری را روی زمین انداختند و به دنبال پشتیبانی بودند. اما زمان تمام شدن نزدیک بود و مرد عكس كير و كوس به میز خم شد و پای دختر را به روی میز بلند کرد. این پرش عصبانی نتوانست طولی بکشد - پس از چند دقیقه ، عاشقان انجام شد و بدنهای ملتهب خود را برای یکدیگر فشردند.