کشیش کایلا گرین تنها شخصی بود که زیتون زاده ناپدری به او اجازه داد نگرانش باشد. پس از معرفی کاشت های سیلیکون ، این زن بیمار شد ، با گرمای غیرقابل تحمل به رختخواب رفت و فکر کرد که اسب ها را هنگام ورود به یک نجات خود به خود از زخم ناشناخته حرکت می دهد. این اتفاق با ظاهر شدن در خانه مرد جوانی به نام مت یخ رخ داد که می خواست یک زن جوان بور را ربوده اما با نیاز به نشستن قفل شده ملاقات کرد. دختر فرزندخوانده ، سوارکار را به همراه همسر پدرش ، که در یک سفر کاری به خارج از کشور سفر می کرد ، تنها گذاشت و به او کمک نکرد تا به روحانی خود کمک کند. آن مرد با دقت یک حوله خنک و مرطوب را روی سینه های داغش ، زیتون بل استراحت داد ، شانه های خود را به آرامی مالید ، به آرامی دور گردن یک خانم بالغ قدم زد. هیجان در بدن زن شروع به فوران کرد و آنتی بادی هایی ایجاد کرد که به بهبودی سریع کمک می کند. این زن در مغز خود فهمید که کایلا گرین علی رغم حساسیتش ، از لزوم اشتراک یک رابطه صمیمی با مت یخی آگاه است. نامادری در اتاق تبلت ظاهر شد و دید که نامادری دیگر به آنها احتیاجی نخواهد داشت ، زیرا او خروس سرخ دوست پسر خود را ، مانند یک فیله گرد و خاکی ، مکیده و فراموش کرده بود و بیماری را فراموش می کند. زیتون بل نمی تواند اجازه دهد دخترش همچنان بایستد و با تماشای ماساژ زبانش ، خسته از شهوت ، مجبور شد از زنی فروتنانه دعوت کند تا در این تصاویرسکسی کیرتوکس درگیری بپیوندد ، و پس از آن توضیحات وصف ناپذیری را ارائه دهد.