کاترین با مرد اشتباهی تماس گرفته بود و می دانست که دیمون از فرزندان دیرینه مارکسی دی ساد است که او را از آنجا عبور کرده بود و اکنون با یک کیسه پلاستیکی روی سرش به یک قطب عکس کیرو کون چوبی وصل شده بود. بدن او لخت است ، دهان به دهان ، شیار كوچك در دستگاه بخیه به او اجازه می دهد نفس بكشد ، اما به محض بسته شدن منحرف سوراخ ، ریه های او در داخل با پوسیدگی و درد جهنمی شروع به سوختن می كنند. لبیکای مرغ با مویی که به صورت غیرقابل تحمل بر روی بدن حساس فشار می یابد ، به طرفین کشیده شده است ، نوار چسب ، ولووا را باز نگه می دارد. ایزوور عمداً رضایت خود را نسبت به یك عمل دیگر انحراف از قربانی قاطعانه نشان می دهد ، اگرچه در مغز بیمارش به نظر می رسد یك تصمیم اراده و آگاهانه است كه به طور طبیعی توسط زندانی به دست می آید. دیمون یک قلاب بزرگ کرومی گرفت و با سه توپ با قطرهای مختلف کامل شد ، دستگاه را به درون کاترین سوار می کند و با شورت های فریاد وحشی که از دهانش فرار می کند ، پایان می یابد. توپ آخر بسیار بزرگ است ، وبا را پاره می کند و مجبور است آن را به زور فشار دهد ، پس از آن منحرف طناب را می کشد تا مانند یک کمان به یک کمان بچسبد و مانند انگشت چنگک با انگشت روی آن بازی کند و همین امر باعث می شود عروسک دیوانه در تمام بدنش خم شود. در مقابل گره قرمزی برای یک شب طولانی ، شما فقط می توانید با او همدردی کنید زیرا سرنوشت برای ریه های او آماده نیست.