النا خجالت زده ، حیرت انگیز بود ، لباس راحتی راه رفتن را انتخاب کرد که عاری از شهوانی و سکسوالیته برای ظاهر مردانه نبود ، خودش را به سمت مشتی از وسایل جلوگیری از بارداری انداخت و با عجله به خیابان رفت ، جایی که مرد جوان مدتی منتظر او بود. نیکیتا عاشق یک قلب موی تاریک شد ، اما تنها چیزی که مانع از آن شد که مرد از لعنتی خودجوش به عكس كس شهواني زندگی مشترک خود ادامه دهد ازدواج او با یک زن دیگر بود. گلیاکا به طور خاص یک اسکوتر گرانقیمت را برای جلسات با یک عاشق خریداری کرد تا همسرش نتواند مسیرهای خود را با استفاده از نشانگرهای ناوبری GPS مشخص کند. این زوج به یک پارک محلی رفتند ، جایی که در تابستان ، در میان بسیاری از درختان ، می توانستند تفریح کنند و سپس برای صرفه جویی در هزینه ، به یک رستوران بروند. نیکیتا اصرار داشت به یک هتل ارزان قیمت سفر کند ، اما لنوچا وانمود کرد که بابت پول معشوقش متاسف است ، او ترشی و شیطان بود ، التماس کرد که او را به یک شام عاشقانه بردارد. احمق هوشیاری خود را از دست داد وقتی که قلاب گیر او را با پشت خود بر روی درخت فشار داد ، ران های خود را جدا کرد و با یک بیدمشک منزجر انگشتان خود را روی انگشتان خود قرار داد که گویی روی قلاب بلند می شود. او این بلوند را دستکاری کرد و هرچه او خروس را مکید ، لب هایش را به سمت سرخ خفه کرد ، چشم هایش را به سمت بوته شلیک کرد ، جایی که یک کارآگاه خصوصی که او استخدام کرده بود مخفی شده بود. لنا چند ساعت نظارت را به کارآگاه پرداخت و از او خواست تا گزارشی عکسی از ملاقاتش با نیکیتا تهیه کند تا برخی از موفق ترین عکسهایی را که برای همسر بدبخت خود ارسال کرده است ، انتخاب کند!