ویکا در خانه نشسته بود که دوست لنکا خبر ناراحت کننده خود راجع به همسر وادیک صدا کرد. این دختر با چشمان خود دید که دیسم به دختر غیرقابل درک چسبیده است و سپس با او وارد ایوان شد ، جایی که مدت طولانی ناپدید شد. همسر با عصبانیت و خیانت ، داستان دلهره آور دوستش را گوش داد ، که افکار انتقام شدید و بی روح را به وجود آورد. در گذشته ، سبزه بلند قهرمان شهر در جهانگردی ورزشی بود ، پدر کوهنوردی به دخترک یاد می داد که حتی سخت ترین گره ها را نیز گره بزند که حتی هری هودینی نیز نتوانسته از آن خارج شود. اما این تقلب از این ترفند کوچک عكس كس وكير خبر نداشت ، بنابراین او به سرعت موافقت کرد که به بازیهای شدید در هنگام خواب بپردازید ، در نهایت منجر به قصاص غیرضروری درست قبل از چشمان او شد.