موهای او رنگ مس براق و براق بود و به هیچ وجه پول نداشت. او در پیست ، در كنار جاده متوقف شد و سعی كرد رانندگی كند. اما به نظر او فوراً فهمید که کیف پول وی خالی است و کسی متوقف نشده است. به محض این که مرد سیاه تسلیت گفت و حتی در آن زمان ، وی برنامه های بسیار دور و نزدیک خود را برای این مرغ داشت. او به راحتی در صندلی جلو نشست و به ایستگاهی که در نزدیکی خانه سیاه اتفاق افتاد ، دست عكس كس و كير زد. او از او خواست که به عنوان پرداخت از جذابیت هایش استفاده کند ، و او بدون تردید موافقت کرد! چیکا پسر را با کمی استریپس خوشحال کرد ، سپس دختر را با دزدگیر کوچک خود معرفی کرد! دریای سکس و تقدیر بر چهره او ادامه روز موفقیت آمیز برای او شد!