میریام پرادو پاهای خود را از کوهستان خارج کرد تا اینکه خسته شود که بین درختان افتاد. گلو ورم کرده خشک بود ، چشمانش در غروب آفتاب غروب می کرد ، قلبش با چنان نیرویی کتک می زد که به دلیل بیش از حد آدرنالین می تواند پاره شود. این دختر چند روزی در زیرزمین بود - پسر لعنتی ، توهین آمیز بود ، اما هرگز با انگشت خود توهین نکرد ، انگار جنسیت برده مورد نظر خود را در نظر می گرفت. زن فقیر هنگامی که منحرف فراموش کرد که درب را در انبار قفل کند ، خود را به طور عکس کیر تو کوس سکسی تصادفی آزاد كرد. با چگالی ، دختر تقریباً تمام روز را روی پاهای خود گذراند ، بدن خود را در حد امکان ، اما قادر به فرار از حرامزاده نبود.