یک دختر خسته بعد از کلاسهای طولانی به خانه بازگشت. پاهای بد. تمام روز از قضیه به قضیه فرار کردم: امروز دیگر هیچ شانس سخنرانی نداشتم ، همه چیز به نوعی شکست خورد ، در ساختمانهای مختلف ... اوه ، و در خانه یک دایی زیبا! فقط دیروز او آمد تا به مدت یک هفته در کنار آنها بماند. اوه ، چرا او در اتاق من است؟ خوب ، خوب ، من خیلی خسته ام ... اما عموی عزیزم نمی توانست بدون کمک خواهرزاده جوان دوست داشتنی ، که او عصر دیروز به آن نگاه کرد ، نماند. ماساژ پای دلپذیر و سپس به آرامی با پاهای راه رفتن ... اوه کیرتوکس کارتونی خدای من! چه مزیتی! - دایی ، چیکار میکنی ؟! دستهای لرزان او در حال حاضر در حال گذر از میان شلوار بی نظیر عدم تحمل است و لذتی تاکنون ناشناخته به او می دهد. دایی ، چرا ؟! - آرام باشید ، احمق ، عمو ، هر چیزی برای او امکان پذیر است! او بلافاصله دختر بچه ای که مقاومت در تختخوابش را ندارد ، زدم و با بالا رفتن در شورتش ، گره های داخلی ترین سوراخ شیرین را معاینه کرد و باعث شد تا این خرده شکم چنان عصبانیت یابد که مرد فقیر مجبور شد مشتش را در دهان زیبای خود بگذارد! پس از آن ، او را مجبور به خودارضایی با عضو نه چندان قیام شده خود کرد و با رسیدن به نتیجه ، سر کوچک فرشته وحشت زده را بیرون کشید و شروع به لعنتی گردن صورتی خود کرد. در اینجا نیز جوجه شروع شد و گوشت هیجان زده را بر زبانش احساس کرد. آنها با هم به پایان رسیدند - خشن و بلند ، پر از اعتماد و قدردانی از یکدیگر.