پس از سفر به استراحتگاه های پوستی ، جوجه ای برنز تعجب می کند که نقاشی به دست آمده در خارج از کشور را چگونه آویزان کند ، کارین ناراحت است که چنین زیبایی گرد و غبار جمع می کند. مشکل این است که او مکانی پیدا کرد و حتی نردبان نیز از جایی پیدا شد ، او فقط فاقد دستان مرد قدرتمند و ماهر بود که میخ را به دیوار هل می داد و یک قطعه سنگین از مبلمان را بر روی دیوار برداشت. همسایه ویتالیک همیشه به طور یکنواخت نفس می کشد و چشم هایش را به سمت شیرین اغوا کننده چشمک می زد و به گرمی از او استقبال می کرد ، اما هنوز هم قادر به تصمیم گیری برای دعوت بانوی پولدار برای آمدن چای خود نبود. ، این کارینا جذاب ، بی دردسر در آستانانه ایستاد ، چشمکهای چشمک زد و چشمک زد ، و از او خواست که در یک ترتیب بسیار ساده به همسایه خود کمک کند. ویتالیک همه چیز در جهان را پرتاب کرد ، پیراهن دور ریخته را فراموش کرد و در یک پرنده اغوا کننده در لباس بنفش به دام افتاد و کمک گرفت ، تحقق این کار برای او دشوار نبود اما به دلایلی ناگهان آرزو کرد که کمدی را بشکند و مدت بیشتری در کنار مرغ بماند. مرد حیله گر پیشنهاد کرد که موقعیت مکانی دقیق شاهکار هنری را ارزیابی کند ، و او خودش شروع به نگاه کردن زیر سجاف لباس که در آن اجسام سنگین کارا بود ، کرد ، او شورت خود را دید ، الاغ او به پوبی های او اشاره کرد ، صحنه او را مجذوب کرد تا او نتواند پیاده شود. در زمان مناسب زن خانه دار ، که از چنین علاقه ای خشنود به خودش خوشحال بود ، به داخل خانه رفت و به مهمانش اجازه داد که کلاه خود را لیساند و سپس با همه گالری کس وکیر راه های جدی با او رفت و دلیل بازدید همسایه خود را فراموش کرد.