عالی است وقتی انتخاب می کنید! آن مرد تا اواخر شب در مطب خود ماند. او یک مشکل داشت: او در حال انتخاب مبلمان جدید برای خانه خود بود. او نتوانست ذهن خود را بسازد ، او به دوست دختر خود زنگ زد ، و هیچ دوستی را در پریشانی رها نکرد. او کودک را با درب ملاقات کرد و به داخل اتاق فرار کرد. بوی عطرهای اغواکننده بوی تعجب آور نمی داد که حتی اگر آنها در فروشگاه می نشینند ، او فقط یک آرزو در ذهن داشت: این جوجه جذاب را لعنتی. پس از گذشت حدود پانزده دقیقه ، او فقط نتوانست آن را تحمل كند ، آب نبات را در آغوش محكمی فشرد و آن را برای یك بوسه پر مصرف چسباند. و کودک در عوض به او پاسخ داد. لباس های دلپذیر و دلپذیر طرفین را می پوشاند و حالا او دیک سنگی ضخیم و سخت خود را درون گربه صورتی خود که مانند یک آبشار جریان دارد سوار می کرد. هوسي با فشارهاي قدرتمند و عميق خود را به هم مي سکسکیر توکس زند و فشرده مي شود و او همچنان با بي اماني او را وارد غار تاريك مي کند. سرانجام ، هنگامی که او آماده سفر شد ، قبل از او زانو زد و با کمال میل همه تقدیر معطر ضخیم او را داخل دهان داغ او پذیرفت ، و فقط با سعادتمندی می لرزید.