فقط در خیابان تاریک بود که دوستش ویکتوریا برای دیدار با بهترین دوستانی که درمورد مشکلات فوری هنگام نوشیدن چای در حال بحث بودند ، غوطه ور شد ، هنگامی که ناگهان یک ریزش سنگین در خیابان شروع شد ، وزش باد از دل مردم می وزد ، رعد و برق و رعد و برق باعث سرکوب ترس شد از مهمان خجالتی سپس یک زن خانه دار میهمان نواز ، که مرد جوانش برای کار در یک شهر همسایه رفته بود ، پیشنهاد کرد که دختر ترسو یک شب بماند ، اما این کافی نبود. ویکتوریا بیچاره از نیکی خواست که کیرتو کس متحرک با او به رختخواب برود و چراغ را خاموش نکند ، تمام شب ، ظاهراً ترس از تاریکی دارد. قبل از اینکه به رختخواب بروند ، دختران با خونسردی خنک می شوند ، یک شب خوب آرزو می کنند و کنار هم می خوابند و کنار می گذارند. نیکی نمی تواند مدت طولانی بخوابد ، چیزی را در داخل بخورد ، بخورد و ترک کند ، اجازه ندهد چشمانش بسته شود ، دستهایی که غیرقانونی به شانه های لخت دختر می رسند ، به آرامی فقط در یک ثانیه تقسیم می شوند. چنان گرما در زیر پتو وجود دارد که باسن را با عرق پوشانده ، نوک سینه ها را در زیر کابوس ظاهر می کنند و یک سیل در مهبل جاری می شود که پیش بینی می کند مبارزه با افزایش دما پیش بینی شود. و سپس ویکتوریا به سمت نیکی می رود و مدتها به چشمانش نگاه می کند و باعث می شود لب هایش برای بوسه باز شود ، آنقدر حریص و پرشور ، انگار سالها منتظر او بودند. دختران آماده هستند که شادی از لزبین را بر روی پوست خود تجربه کنند و عواقب آنها را آزار نمی دهد ، زیرا پیوند بعد از این تنها تقویت می شود!