یک روز گرم با استاد معلوم شد! چندی پیش ، یک مرغ داغ به طرز باورنکردنی سه کارت را به طور شفاهی درآورد ، زیرا دیگری ، حتی وسوسه انگیزتر و جذاب تر ، به او اعلام کرد که کاملاً آماده نیست. اما اگر معلوم شد که بازدید کننده اول کاملاً درک و جسورانه است ، پس با دوم ، گران نیست ، مجبور شدم مکالمه آموزشی درباره نحوه کسب نمرات خوب داشته باشم. و شیرینی ، سرانجام با درک اینکه چاره ای جز پخش پاهای خود ندارد ، در ابتدا با اکراه و سپس احساس رطوبت گرم در شورت ، با اراده بیشتر ، دست های مربی خود را به درون بدن ظریفش بگذارد. او خود را بین پاهای مرغ قرار داد و به سینه های الاستیک زیبای دانش آموز خود چسبید ، سپس غرق پائین شد و شورت های ناز خود را کنار گذاشت ، و زبان صورتی خود را با زبانی ماهرانه قهوه ای که با آب های معطر درخشیده بود ، پیمود. شلخته جوان ، که از هیجان خارق العاده ای در آغوش گرفته بود ، با خوشحالی پیچ بزرگی را به دهان حسی خود وارد کرد و با تلاش برای فشار دادن عمیق تر به گردن او ، شروع به لیسیدن آن کرد ، با یک اهرم نازک آن را لایه برداری کرد و با زبانی تیز به آن ضربه زد و آن را به دهان خیس کرد. به دست آوردن لذت عالی ، معلم پاهای دانش آموز را گسترده تر کرد ، دیک خوش تیپ او را به بیدمشک کوچک تنگ او فشار داد و با بی حوصلگی سوزاند و آن چیز لعنتی را به زور لعنتی ، آن را به شدت عكس كير در كس توضیح داد که اصل فرض است.