جولیا باب را به خانه آورد - او دوست داشت با او لعنتی کند. عاشقان بلافاصله وارد مشاغل شدند - آن مرد دوست دختر خود را از یاد برد ، که از خود غافل بود. پس از آن ، زبانش در سوراخ بود - باب می دانست که جولیا به طرز وحشیانه ای از چنین نوازش هایی دور شده است. و به همین ترتیب اتفاق افتاد - پس از مدتی ، مرد جوان در حال حاضر در دهان یك دوست بود ، با عصبانیت او را در كمك به خود راهنمایی كرد. سپس آن مرد دخترك را روی تخت خواباند و شروع به لعنتی كردن او انجمنکیر تو کس كرد. ناله جولیا او را عصبانی کرد - او پیچ را بیرون آورد و آن را با دقت داخل الاغ خود قرار داد. دخترک عصبانی شد ، بیرون پرید و گفت که درد دارد. پس از آن ، او عضو باب را لیسید و دوباره در کون او گیر کرد. به نظر می رسید که دیو به جولیا نقل مکان کرده است - او مانند آخرین کاری که در زندگی اش انجام داده بود لعنتی. باب قادر به مقابله با چنین فشاری نبود ، باب به دوست دختر خود پایان داد.